ناطور دشت

بالای 16 سال

داستانی داستان رئال

برنامه مطالعاتی

آمار مطالعه دیگران

چکیده کتاب از زبان کسانی که این کتاب را در کتابخانه شخصی خود دارند

چکیده کتاب از زبان اسماعیل زاده:
داستان کتاب، ماجرای سه روز از زندگی یک نوجوان ۱۷ ساله به نام "هولدن کالفیلد" پس از اخراج از دبیرستان و پیش از بازگشت به خانه است.

توضیحات درباره کتاب از زبان کسانی که این کتاب را در کتابخانه شخصی خود دارند

توضیحات اسماعیل زاده درباره کتاب:
ناطور دشت معروف ترین اثر سلینجر است.
راوی رمان یک نوجوان ۱۷ ساله به نام "هولدن کالفیلد" است که در لحظه آغاز رمان در یک مرکز درمانی بستری شده. او که به دلیل ضعف تحصیلی از مدرسه شبانه‌روزی خود اخراج شده تصمیم می گیرد چند روز قبل از رسیدن نامه اخراجی به خانه‌شان از مدرسه فرار کند. تمام ماجرا های داستان طی سه روزیست که از مدرسه خارج شده و بدون مکان مشخصی سرگردان است. سرگردانی که نشان دهنده سرگردان بودن شخصیت او در یک جامعه پرهرج و مرج است.

کتاب ناطور دشت ترجمه "احمد کریمی" و "انتشارات ققنوس" کاملترین (بدون حذفیات) و بهترین ترجمه از نظر من هست که متاسفانه انتشارات ققنوس این کتاب رو دیگر چاپ نمی‌کنه و نسخه‌های موجود در بازار از مترجمین دیگه و با حذفیات فراوان است.


جوایز و افتخارات کتاب:

هولدن کالفیلد شخصیت اصلی ناطوردشت طی نظرسنجی مجله کتاب عنوان دومین شخصیت ادبی جهان را داراست.

نظرات درباره کتاب از زبان کسانی که این کتاب را در کتابخانه شخصی خود دارند

نظر اسماعیل زاده :
یکی از بهترین کتاب‌هایی که تا حالا خوندم.
صراحت و ارتباط بدون واسطه‌ای که "هولدن" -شخصیت اصلی داستان- با اطرافیان و وقایع داره باعث طردشدنش از جامعه شده.
این ارتباط صریح و بدون واسطه با جامعه، خواننده رو به فکر وادار می‌کنه که چطور خودش تونسته با این همه هرج و مرج در جامعه کنار بیاد و ....

ثبت نظر شما


یکی از اشکالای این روشن فکرا و آدمای باهوش اینه که درباره چیزی حرف نمی‌زنن مگه این که مهار قضیه دست خودشون باشه.
همیشه می خوان وقتی خودشون خفه شدن تو هم خفه شی و وقتی خودشون میرن تو اتاقشون تو هم بری.

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

اگه وکیلا همیشه در صدد این باشند که آدم‌های بی‌گناه رو از مرگ نجات بدن یا از این جور کارها بکنن هیچ عیبی ندارن، اما وقتی که آدم وکیل شد این کارها دیگه یادش می‌ره.اون وقت تنها کاری که می‌کنه اینه که یه پول حسابی دربیاره و گلف و بریج بازی کنه و ماشین سواری بخره و مشروب بخوره و ژست دم‌کلفت‌ها و کله‌گنده‌ها رو بگیره .و گذشته از این‌ها، تازه اگر آدم همیشه در صدد نجات دیگرون باشه از کجا میدونه که این کار رو برای این می‌کنه که واقعاً دلش می‌خواد مردم را از مرگ نجات بده ،یا این‌که واقعاً برای این می‌کنه که دلش می‌خواد وکیل برجسته و مشهوری بشه. و موقعی که جلسه‌ی محاکمه تموم میشه توی دادگاه هر کس دستی به پشتش بزنه و بهش تبریک بگه، همون‌طور که توی این فیلم‌های مزخرف می‌بینیم. چطور آدم می‌تونه بفهمه که این کارهایی را که می‌کنه دوز و کلک نیست، از رو حقه‌بازی نیست. بدبختی اینجاست که نمی شه فهمید.

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

من دروغگو ترین آدم روی زمین هستم. خیلی قباحت دارد. مثلا اگر برای خریدن یک مجله در حال رفتن به طرف بساط روزنامه‌فروش باشم و احیاناً کسی از من بپرسد که کجا دارم می‌روم هیچ بعید نیست که بگویم قصد دارم به اپرا بروم. کار وحشتناکی است. بنابراین موقعی که به اسپانسر گفتم که من می‌بایست به ورزشگاه بروم تا لوازم ورزشی و سایر چیزهایم را از آنجا بردارم ببرم از بیخ دروغ می‌گفتم. من هیچ‌وقت لوازم را توی ورزشگاه نمی‌گذارم.

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

علامت انسان رشد نیافته این است که می‌خواهد بزرگوارانه در راه یک هدف جان بسپارد و حال آنکه علامت انسان رشد یافته این است که می‌خواهد در راه یک هدف به فروتنی زندگی کند.
"به نقل از ویلهلم استکل"

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

خیلی از اوقات آدم نمیدونه که چه چیزی براش زیاد جالبه، تا اینکه شروع کنه به صحبت کردن درباره چیزی که چندون براش جالب نیست. منظورم اینه که بعضی وقتها نمیشه کاریش کرد. عقیده من اینه که وقتی یه نفر حرف‌هایش جالبه و از موضوعی سخت به هیجان آمده ،می بایست او را به حال خودش گذاشت.

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

من عذر کسی را که به سینما می رود چون کار دیگری ندارد بکند، قابل قبول می‌دانم. اما وقتی که کسی واقعاً دلش می‌خواهد به سینما برود، و حتی تند تند قدم برمی‌دارد تا زودتر به آنجا برسد، آن وقت است که دیگر خون خونم را می‌خورد. مخصوصاً اگر میلیون ها از این مردم را ببینم که پشت هم توی یکی از آن صف های کذایی دور و درازی که تهش می رسد به آن‌ور شهر، ایستاده‌اند و با حوصله‌ی عجیبی منتظر گرفتن بلیت هستند.

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.