عادت می کنیم

بالای 16 سال

داستانی داستان درام

برنامه مطالعاتی

آمار مطالعه دیگران

چکیده کتاب از زبان سمیرا میر:

زن
واژه ای با هزاران پیچیدگی.
ابتدای زندگی.
انتهای آرزو و خیال.
گفتم آرزو؛ همان زن محور داستان.
قهرمان دلتنگ از نامردیِ مرد.
تکیه به "حمید" و شکست در ابتدا.
امید به "سهراب" یاد آور پدر، مردی که بخاطر او به مردیِ مرد امید بست در انتها.

نظر سمیرا میر :

خیلی عالی بود.
ممنون از لطف عزیزی که این کتاب رو بهمون داد و فرصت چرخ زدن تو عالم زیبا و دلنشین کلمات دوباره نصیبمون شد.

ثبت نظر شما


آرزو ﺑﻪ زاﻧﺘﯿﺎی ﺳﻔﯿﺪ ﻧﮕﺎه ﮐﺮد ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺟﻠﻮ ﻟﺒﻨﯿﺎت ﻓﺮوﺷﯽ ﭘﺎرک ﮐﻨﺪ.
زﯾﺮ ﻟﺐ ﮔﻔﺖ “ﺷﺮط ﻣﯽ ﺑﻨﺪم ﮔﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ ﭘﺴﺮﺟﺎن.”
و آرﻧﺞ روی ﻟﺒﻪ ﭘﻨﺠﺮه و دﺳﺖ روی ﻓﺮﻣﺎن ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪ.
راﻧﻨﺪه رﯾﺶ ﺑﺰی رﻓﺖ ﺟﻠﻮ، اوﻣﺪ ﻋﻘﺐ، رﻓﺖ ﺟﻠﻮ، اوﻣﺪ ﻋﻘﺐ و از ﺧﯿﺮ ﭘﺎرک ﮔﺬﺷﺖ.
آرزو زد دﻧﺪه ﻋﻘﺐ.
دﺳﺖ ﮔﺬاﺷﺖ روی ﭘﺸﺘﯽ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﻐﻞ و ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﮕﺎه ﮐﺮد.
ﺟﻮان رﯾﺶ ﺑﺰی داﺷﺖ ﻧﮕﺎه ﻣﯽ ﮐﺮد. ﻣﺮدی دم در ﻟﺒﻨﯿﺎﺗﯽ ﮐﯿﮏ و ﺷﯿﺮﮐﺎﮐﺎﺋﻮ ﻣﯽ ﺧﻮرد و ﻧﮕﺎه ﻣﯽ ﮐﺮد.
ﺟﯿﻎ ﻻﺳﺘﯿﮏ ﻫﺎ در اوﻣﺪ و رﻧﻮ ﭘﺎرک ﺷﺪ.
ﻣﺮد ﮐﯿﮏ و ﺷﯿﺮ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ “ﺑﺎﺑﺎ دﺳﺖ ﻓﺮﻣﻮن ” و رو ﺑﻪ راﻧﻨﺪه زاﻧﺘﯿﺎ داد…

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.