چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟

همه سنین

فلسفی

برنامه مطالعاتی

چکیده کتاب از زبان بهرام جهانشاهی:

کتاب با طرح یک پرسش آغازیدن می گیرد: آن چیست که آن را تفکر می خوانند؟ هایدگر در همان ابتدا ادعایی را مطرح می کند که خود آشوبنده است: در زمانه ی اندیشه انگیز ما, اندیشه انگیزترین امر آن است که ما هنوز اندیشه نمی کنیم.
اندیشه انگیز آنی ست که برای اندیشیدن به ما داده می شود. اندیشه خود آن را به ما می دهد و ما همواره بدان گرایانیم. این که ما هنوز فکر نمی کنیم نه به آن دلیل است که ما مشتاق به فکر کردن نیستیم. بلکه بیشتر خاسته از آن است که خود آنچه باید به اندیشید از انسان رو می گرداند و از مدت ها پیش رو گردانده است.
در این بستگی انسان را به راستی یارای تفکر نیست، مادام که آنچه باید بدان اندیشید خودش واپس می گریزد.
هایدگر در همان گفتار نخست ما را به سرزمینی می برد که گویا همه چیز وارونه است. اندیشه به مثابه یک موجودی آن بیرون ایستاده و امر اندیشه انگیز را به ما میدهد تا بدان بیاندیشیم. و ما هواره نشانه ای هستیم که به اندیشه اشاره می کنیم! اگر ما نشانه ایم پس برای فهم اندیشه از انسان می توان آغازید ولی افسوس آنکه:
نشانه ای هستیم ما ناخوانا
بی دردانیم و ای بسا
زبان به غربت از دست داده ایم.

هایدگر در بخش اول کتاب ما را به دنیای نیچه در می کشاند تا داستان هیجان انگیز و شورنده خود را طوفانی تر کند.

نیچه در نامه ای به یکی از دوستان خود که درس گفتارهای نیچه را تدریس می کرد چنین نوشت:

به دوستم گئورگ!
پس از آنکه مرا کشف کردی, یافتن من دیگر برایت هنری نبود: اکنون آنچه دشوار است گم کردن من است ... .

و جایی دیگر از زبان زرتشت می نویسد: آنان همه از من سخن می گویند، اما هیچ کس به من نمی اندیشد.

اندیشیدن هنر است اما چه هنری. می توان در گامهای نخست اندیشیدن را هنر گشودگی در برابر گشودگی دانست. اندیشه خود گشودگی ست و ما گشوده در برابر آن ایستاده ایم. هنر همانا میزان گشودگی ما در برابر اندیشه است. اینکه بتوانیم به چیزها فرصت سخن راندن از خود را بدهیم! و سر به سر گوش باشیم و بشنویم.

اندیشه به ما داده می شود از همان ابتدای راه زندگی. ما در اندیشه ای سکنی می گزینیم و بدان چه بسا نیک خو می گیریم و بدان دل می بندیم و جامه ای زیبا از آن دوخته و بر تن می کنیم ... رهایی از آن کابوس خواهد بود و ما توان آن را نخواهیم داشت تا راه به اندیشه ای دیگر پیدا کنیم و سرزمین مان را بدان سبب که بدان خو گرفته ایم ترک نخواهیم کرد.
ما تا آنجا می توانیم حال و هوای اندیشه ای را بچشیم که بدان اجازه داده باشیم ما را همچون مه فرا گیرد!
ما را یارای نقد و کاوویدن منش خود دیگر نیست. ما را یارای ویران سازی اندیشه کنونی مان نیست. ما دیگر وارسته نیستیم و در زندان اندیشه خود خاموش مانده ایم:

افسوس! فرخواهد رسید زمانه ی خوارداشتنی ترین انسان. هم او که دیگر خود را خوار نتواند داشت.

براستی اندیشه چیست؟ گویا در این کتاب هایدگر هیچگاه پاسخی بدان نخواهد داد. بارها و بارها ما را سرچشمه ی پاسخ می برد و تشنه برت می گرداند ... و این کتاب بیشتر از آنکه کتابی در قالب متن فلسفی باشد کتابی شاعرانه است. هایدگر از زبان شعر بهره می جوید تا نظم تکنیکال ذهن ما را آشفته کند تا به دیدن نورهای تازه تر توانا شویم.

نظر بهرام جهانشاهی :

من این کتاب را برای سومین بار شروع کردم به خواندن و دوباره توان همراهی با آن را تا انتها نداشتم. همه میدانند که کتاب متن سنگین و دشواری دارد. این سنگینی و دشواری نه به آن دلیل است که نویسنده دشوار نویسی کرده است. نه. بلکه دلیل آن است که نظم تکنیکال ذهنی انسان مدرن را یارای فهم زبان شاعرانه نیست. باید بکوشیم تا بتوانیم به کتاب مجال سخن راندن دهیم. باید خوب گوش سپردن را یاد بگیریم، باری باید اندیشیدن را بیاموزیم. آنگاه که گشوده و به تمامی گشوده در برابر سخن این کتاب بایستیم؛ تجربه ای ناب را پشت سر خواهیم گذارد. پس بسازیم شٌدن نزد این بزم و رزم شاعرانه و فلسفی را و تیغ اندیشیدن از میان برکشیم و سر این شب تیره خشک اندیشی را بریده و بر زمین بیافشانیم. راه دهیم نور آن گشودگی را چنان که خود می پسندد به نهان ما راه یابد. اندیشه ما را به خود فرا میخواند باشد که در آستانش سر بنهیم!

ثبت نظر شما


  • mesn :

    3 سال قبل

    خیلی ممنون بابت توضیحات کاملی که ارایه دادید. مشتاق به خوندنش شدیم.

کسی تاکنون برای این کتاب بریده‌ای ثبت نکرده. اگر شما مایلید بریده‌ای از این کتاب ثبت کنید، ابتدا در سایت لاگین کنید.