هزار خورشید تابان

بالای 16 سال

داستانی داستان درام

برنامه مطالعاتی

آمار مطالعه دیگران

چکیده کتاب از زبان کسانی که این کتاب را در کتابخانه شخصی خود دارند

چکیده کتاب از زبان اسماعیل زاده:
روایت گیرا و پرکشش از دو زن افغان به نام مریم و لیلا که آغازی متفاوت داشته‌اند ولی دست تقدیر آن‌ها را به زندگی مشابهی می‌کشاند.

توضیحات درباره کتاب از زبان کسانی که این کتاب را در کتابخانه شخصی خود دارند

توضیحات سوسن خوشخو درباره کتاب:
ماجرای زندگی دو زن افغانستانی در گیر و دار حضور طالبان است و محدودیت ها و جبر هایی که تحمل میکنند
همچنین به لحاظ تاریخی روایت ها بسیار دقیق و مستند است .

توضیحات اسماعیل زاده درباره کتاب:
نام این کتاب به گفته نویسنده از شعر صائب تبریزی با مطلع:

خوشا عشرت‌سرای کابل و دامان کهسارش
که ناخن بر رگ گل می‌زند مژگان هرخارش
گرفته شده‌است که در بیتی از آن می‌گوید:
حساب مه جبینان لب بامش که می‌داند؟
دو صد خورشیدرو افتاده در هر پای دیوارش

جوزفین دیویس مترجم انگلیسی این شعر، عبارت «دو صد خورشید با شکوه» را به a thousand splendid suns ترجمه کرده‌است.

جوایز و افتخارات کتاب:

برنده تندیس بهترین کتاب سال ۸۶

نظرات درباره کتاب از زبان کسانی که این کتاب را در کتابخانه شخصی خود دارند

نظر سوسن خوشخو :
کتاب بسیار خوبی برای شناخت جامعه زنان افغانستان و رنجی که برده اند ...
عمیقا احساساتم با خط به خط کتاب درگیر شد و حض بردم ...

نظر اسماعیل زاده :
چیزی که من رو درباره این داستان شگفت زده میکنه، نحوه روایت نویسنده است. داستان غم انگیز نوشتن و خواننده رو پای کتاب نگه داشتن هنری نیست که هرکسی داشته باشه.

ثبت نظر شما


  • mesn :

    4 سال قبل

    داستان فوق‌العاده‌ای داره. نحوه روایت بسیار پرکشش و جذاب و همراه با تعلیق هست. علاوه بر اینکه دوست داشتم بعضی از قسمت‌های کتاب رو چند بار بخونم، دلم می‌خواست خط داستانی رو هم زودتر به انتها برسونم.
    خوندن این کتاب رو به همه توصیه می‌کنم.

  • 2 سال قبل

    این کتتب بهترین توصیف از وضعیت افغان‌ها در دوره‌ها مختلف تاریخی تا ورود آمریکایی‌ها را به تصویر کشیده

  • 2 سال قبل

    این کتاب بهترین توصیف از وضعیت افغان‌ها در دوره‌ها مختلف تاریخی تا ورود آمریکایی‌ها را به تصویر کشیده

دردناک ترین کار به عهده بابا گذاشته شده بود. لیلا او را دید که در اتاق کارش ایستاده است و هم چنان که قفسه ها برانداز می کند غم عالم از صورتش می بارد. یک تی شرت دست دوم پوشیده بود که عکس پل قرمز سن فرانسیسکو رویش بود. از موج هایی با کاکل سفید مه غلیظی بلند شده بود که برجهای پل را می پوشاند. گفت: "آن گفته معروف یادت هست؟ در جزیره متروکی هستی و می توانی پنج تا کتاب با خودت داشته باشی. کدام ها را انتخاب می کنی؟ هرگز تصورش را نمی کردم که به این روز بیفتم.

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : 202

مریم آن روز معنای این کلمه را نفهمید، معنی کلمه حرامی -حرامزاده- را نمی‌دانست. سنش هم آن قدر قد نمی‌داد که بی انصافی را دریابد و بفهمد به وجود آورنده حرامی مقصر است، نه خود حرامی که تنها گناهش به دنیا آمدن است.

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : 12

مدرسه رفتن دختری مثل تو چه معنایی دارد؟ مثل این است که تفدان را برق بیندازی. تو این مدرسه ها چیزی یاد نمی گیری که به لعنت خدا بیرزد. زنهایی مثل من و تو فقط یک مهارت را می توانند به عمرشان یاد بگیرند، آن را هم تو مدرسه یاد نمی دهند. به من نگاه کن ... فقط یک مهارت. آن هم این است: تحمل

اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : 27