لنگرگاهی در شن روان

بالای 16 سال

داستانی روان شناسی

برنامه مطالعاتی

چکیده کتاب از زبان محبوبه اسماعیل زاده:

این کتاب شش مواجهه با سوگ را از زبان افراد مختلف در شش بخش روایت می‌کند.
این چکیده از بخش «یادداشت مترجم» کتاب برگرفته شده:

«یادداشت های سوگ» روایت چیماماندا انگزی آدیچی است از تجربه ی سوگ پدرش در دوران پاندمی که در نیویورکر منتشر شد؛ یادداشت های داغ دیده ای که محدودیت های کرونایی امکان تجربه ی عزاداری جمعی را از او گرفته اند و حالا در این انزوای ناخواسته، سوگ را به شیوه ای متفاوت از سر می گذراند.

«درنگ تاریک» گزیده‌ای است از نامه هایی که راینر ماريا ریلکه برای تسلیت به دوستان و نزدیکانش نوشته و در آن ها از تجربه ی سوگ و مواجه با مرگ سخن گفته است. آنچه در این مجموعه می خوانید فقط چند نمونه از این نامه‌های ریلکه است.

«پس از زندگی» جستاری است از «جون دیدیون» درباره‌ی سوگ شوهرش این جستار درخشان هم به صورت مستقل در نیویورک تایمز منتشر شده و هم با تغییراتی در کتاب «سال اندیشه‌ی جادویی» که تاکنون، دو ترجمه‌ی فارسی از آن منتشر شده‌اند.

«آکواریوم» جستار کم‌نظیری است از «الکساندر همن»، درباره‌ی مرگ دختر خردسالش ایزابل.

«تجربه» جستار بلندی از «رالف والد و امرسون» و حاصل تأمل و ژرف‌اندیشی بلندمدت او درباره ی تجربه‌ی از دست دادن پسر خردسالش است. گرچه امرسون در این جستار به مضامینی کلی‌تر می‌پردازد و فقط اشاره‌هایی به تجربه‌ی سوگ فرزندش میکند به نظر می‌رسد تأملات امرسون و نگاه عریان و صریحش به زندگی از همان مصیبت شخصی حاصل شده و مرگ فرزند حکم درگاهی برای اندیشیدن به مضامینی بلند مثل ارتباط زندگی، فلسفه و تجربه را برای او پیدا کرده است.

«قصه‌ی بیوه زن» ترجمه‌ی منتخبی است از خرده روایت‌های خاطره پردازانه‌ی «جویس کرول اوتس» درباره‌ی تجربه‌ی سوگ شوهرش که در کتابی به همین نام منتشر شده اند؛ کتابی که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. گرچه فقط تعداد اندکی از خرده روایت های این کتاب در مجموعه‌ی حاضر گنجانده شده کلیت خرده روایت‌ها حفظ شده و حذف و تغییری در آن ها صورت نگرفته است.

توضیحات محبوبه اسماعیل زاده درباره کتاب:

کتاب «لنگرگاهی در شن روان» مجموعه‌ای است از شش متن مستقل که هر یک در قالبی چون جستار، خاطره‌نویسی یا نامه‌نگاری نوشته شده‌اند. این نوشته‌ها روایت‌هایی صادقانه از تجربه‌ی سوگ و مواجهه‌ی انسان با فقدان عزیزان‌اند. نویسندگان این متن‌ها از میان چهره‌های برجسته‌ی ادبی و فکری جهان انتخاب شده‌اند؛ هر یک از فرهنگی، زبانی و زمانی متفاوت می‌آیند، اما در نقطه‌ای مشترک به هم می‌رسند: تأملی بر مرگ و معنای از دست دادن.

«لنگرگاهی در شن روان» در دوران پاندمی کرونا منتشر شد؛ زمانی که تجربه‌ی مرگ و فقدان بیش از همیشه به زندگی روزمره انسان‌ها نزدیک شده بود.

نظر محبوبه اسماعیل زاده :

من بعد تجربه سوگ پدرم این کتاب رو خوندیم.
متن اول با عنوان «یادداشت های سوگ» رو خیلی دوست داشتم و برام جالب بود که آدمی که فرسنگ‌ها با من فاصله داره، از یک فرهنگ کاملاً متفاوته، چقدر احساسات و تجربه‌ی زیسته‌اش به من نزدیکه.

متن با عنوان «تجربه» برام خیلی سنگین بود و منسجم به نظر نمی‌رسید. شاید هر پاراگراف به تنهایی برام معنادار بود ولی نتونستم انسجام رو در متن پیدا کنم و باهاش ارتباط برقرار نکردم.

با خوندن کتاب بعد تجربه‌ی سوگ، این حس که احساسات خودم، به کلمه تبدیل شدن برام آرامش‌بخش بود.

ثبت نظر شما


یکی از نفرت ‌انگیزترین سفسطه‌های بشر این است که رنج موجب تعالی می‌شود که رنج، گامی است در مسیر وارستگی یا رستگاری. اما رنج و مرگ ایزابل نه برای او، نه برای ما و نه برای جهان، فایده‌ای نداشت. تنها پیامد مهم رنج و عذاب ایزابل مرگ اوست. ما هیچ درسی که ارزش آموختن داشته باشد نیاموختیم و هیچ تجربه‌ای که سودی به کسی برساند کسب نکردیم. شک ندارم که هرگز جایی بهتر از آغوش تری کنار الا یا سینه‌ی من برای او وجود نداشته. ایزابل که رفت من و تری با دریا دریا عشقی که دیگر توان ابرازش را نداشتیم باقی ماندیم. وقتی که پیش‌تر صرف او می کردیم، حالا برایمان زیادی بود. چاره‌ای نداشتیم جز زندگی درون خلایی که فقط حضور ایزابل پرش می‌کرد. غیاب ماندگار ایزابل، حالا یکی از اندام‌های بدن ماست؛ اندامی که تنها کارکردش ترشح پیوسه‌ی اندوه است.

محبوبه اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : ۱۱۹

محبوبه اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : 150

محبوبه اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : 135

سوگوارم که سوگ نه چیزی به من می‌آموزد و نه یک گام در وادی درک طبیعت به پیشم می‌برد.

محبوبه اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : 128

صبر پیشه کن ليليان، فقط صبر پیشه کن وقتی راهی به حریم آن کل پیدا کنی و آن جا پذیرفته شوی شکوهمندانه استقلال و استغنای راستینت را جشن خواهی گرفت. آنگاه برای دیگران آغوش امن‌تری خواهی گشود و توانت برای محافظت از آنها درست به اندازه‌ای که خودت فقدان امنیت و محافظت را حس می‌کنی بیشتر خواهد شد. درست همین گوشه‌نشینی و انزوایی چنین بی‌رحمانه اسیرش شده‌ای قادرت می‌کند تا بی‌کسی و تنهایی دیگران را تسکین دهی و خیلی زود در می‌یابی، مشقتی که تجربه کرده‌ای سنجه‌ای جدید برای هستیان و معیاری نو برای رنج و تاب و توانت ساخته است.

محبوبه اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : 70

سوگ جشن بزرگداشت عشق بود. آنهایی که می‌توانستند سوگ واقعی را حس کنند، خوش‌اقبال بودند که کسی را دوست داشته‌اند.

محبوبه اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : 39

«بالاخره هشتادوهشت سالش بود» خونم را به جوش میآورد چون سن و سال هیچ ربطی به سوگ ندارد؛ موضوع این نیست که چندساله بوده، این است که چقدر عزیز بوده.
دوستی قدیمی نوشته «اتفاقی است که افتاده، زندگی اش را گرامی بدار» آتش میگیرم. چه آسان می شود درباره ی قطعیت مرگ برای دیگران موعظه کرد، آن هم وقتی همین قطعیت مرگ است که آدم را عذاب میدهد. وقتی یادم می‌آید در گذشته به دوستان سوگوارم چه حرف هایی زده ام چندشم می شود. مدام می‌گفتم آرامش رو توی خاطراتت پیدا کن. حالا می بینم خاطراتم به جای تسکین زخم دردناکی به جانم
می‌زنند که می‌گوید این همان چیزی است که برای همیشه از دستش داده‌ای. فقط «متاسفم» ساده شبیه زخم زدن عمدی نیست چون با وجود پیش‌پاافتادگی‌اش، حکم قطعی‌ای نمی‌دهد. کلمه‌ی «اندو» در زبان ما ایگبوها از متاسفم هم تسلی‌بخش‌تر است. معنی اش همان «متأسفم» است اما بار ماوراء الطبيعي هم دارد.

محبوبه اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : ۲۷

از همدردی‌ها و تسلیت‌ها رو می‌گردانم. آدم‌ها مهربان اند. آدم‌ها قصد بدی ندارند. اما دانستن این ها باعث نمی‌شود کلمه هایشان کمتر دلم را بخراشند. «درگذشت پدرتان». درگذشت. نیجریه‌ای ها زیاد از این کلمه استفاده می‌کنند اما برای من تداعی‌های تیره و تاری دارد. «روحش آسوده است» تسلایم نمی‌دهد و نیش دردناکی در خودش دارد. چون توی اتاقش در خانه مان در آبا هم می‌شد آسوده باشد. پنکه هوای گرم اتاق را می‌چرخاند. روی تختش روزنامه‌های تاخورده، کتاب سودوکو، یک اعلامیه‌ی قدیمی خاکسپاری، سالنامه‌ی شوالیه های مولومبای قدیس و کیسه‌ای پر از دارو پخش و پلا بودند و همین‌طور دفترچه‌های دقیق خط‌کشی شده‌اش که هر چه می‌خورد در آنها یادداشت می‌کرد. وقایع‌نگاری یک بیمار دیابتی. جای بهتری رفته به شکل تکان‌دهنده‌ای گستاخانه است و ته رنگی از ناجور بودن دارد. شما از کجا می دانید جای بهتری رفته؟ من داغ‌دیده برای دانستنش محرم تر نیستم؟ واقعاً باید از شما بشنوم جای بهتری رفته؟

محبوبه اسماعیل زاده این بریده کتاب را درج کرده.

صفحه : ۲۷