بررسی کتاب «مردی که می خواست خوشبخت باشد»
نویسنده : علیرضا عظیم زاده
آخرین بروزرسانی : ۱۳۹۹/۰۴/۱۰
نویسنده: لوران گونل
مترجم: نسیم موسوی
ناشر: نشر نون
نوبت چاپ: اول 1399
صفحه: 150 صفحه
قیمت: 30000تومان
طراحی جلد زیبا
کاغذ کالک (سبک و کموزن)
جلد مقوایی معمولی
سایز فونت مناسب، فاصله خطوط مناسب
فصل بندی شده (دارای 20 فصل)
فاقد فهرست
کیفیت ترجمه: روان و سلیس و گویا
پاورقی مناسب از مترجم
رعایت ادبیات اخلاق مدار (کتاب ، محدودیت سنی ندارد و برای همه سنین قابل استفاده است.)
یک معلم اروپایی که برای گذراندن تعطیلات خود به جزیره بالی (اندونزی) سفر کرده بطور تصادفی به دیدار یک معلم معنوی رفته و همین دیدار موجب تغییراتی در مسیر زندگی او می شود ....
از لوران گونل ، کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» را خوانده بودم و حسابی لذت برده بودم. بنابراین به سراغ جدیدترین رمانش رفتم: «مردی که می خواست خوشبخت باشد.»کتاب، در همان صفحات ابتدایی تکلیف خودش را با خوننده روشن می کند. منتظر یک رمان جذاب و پر کشش نباش. نویسنده همچون سایر کتابهایش، قالب داستان را انتخاب کرده تا یکی از مفاهیم زندگی را به خواننده گوشزد کند. هر چند در کتاب قبلی که از او خواندم موضوع داستان هم جذاب و دلپذیر بود اما در این کتاب، بخش عمده ای از صفحات به گفتگوی استاد و شاگرد می گذرد. در کتاب قبلی، مرشد، خاله مارجی بود و اینجا، استاد سامتیانگ.نویسنده با این موضوع کتاب را شروع می کند: باورهای انسان چگونه شکل می گیرد و این باورها چه تاثیری در تصمیمات زندگی انسان دارد؟ چند فصل اول به این موضوع می پردازد و در ادامه، وارد مباحث دیگری نیز می شود :در فصل 12: موضوع " شانس و فرصت " ، " شغل مورد علاقه " ،در فصل 13: موضوع " قدرت نه گفتن "در فصل 15: موضوع " رهایی از استرس طرد شدن توسط دیگران " ، " قضاوت دیگران در مورد خود " ، " عشق به دیگران "در فصل 16: موضوع " پول و خوشبختی " ، " تعریف زندگی موفق "و در فصل 18: موضوع " هزینه کردن برای رسیدن به موفقیت "می پردازد.تمامی موضوعات بخوبی و به سادگی بیان شده و برای خواننده قابل درک است، هر چند من ترجیح می دادم، نویسنده همان موضوع باورها را تا انتها ادامه می داد.
لوران گونل، عامدانه به سراغ موضوعاتی با محور خودشکوفایی می رود. لحن او در کتابهایش ساده و همه فهم است. نکات کاربردی زندگی را در قالب داستانی به خواننده گوشزد می کند. در داستانهایش، انتظار یک داستان منسجم و پرکشش را نمی توان داشت چرا که او قالب داستانی را فدای محتوا می کند. به عنوان مثال می توانست بعضی نکات را در قالب ماجرای داستانی به خواننده آموزش دهد تا اینکه در فضای گفتگوی دو نفره استاد و شاگرد، به آنها بپردازد.
کتاب های چندلایه که در قالب داستان، مهارت های زندگی را آموزش می دهند بسیار مورد نیاز هستند. متن ساده و قابل فهم، ترجمه خوب و نکات طلایی گفته شده، به ارزش کتاب افزوده است. البته انتظار داستانی پرکشش و جذاب را نمی توان از این کتاب داشت.
ما حاصل اندیشه هایمان هستیم، با تفکرمان دنیایمان را می سازیم. بودا
وقتی ما خودمان را زشت می بینیم، دیگران هم ما را زشت می بینند.
در غرب شما عادت دارید جسم و روح را از هم جدا کنید. اینجا (شرق) ما فکر می کنیم این دو بطور تنگاتنگی به هم مرتبطند و یک کل منسجم را می سازند.
انسانها به باورهایشان بسیار وابسته اند. آنها به دنبال حقیقت نمی روند.... آنها دنیایی بر اساس باورهایشان می خواهند.
اکثر ترسهای ما، زاده ی ذهن ماست.
اگر از چیزی دست نکشید، راه انتخاب را بر خود می بندید.
وقتی از تعمیم دادن در مورد دیگران دست بکشیم، قدم بزرگی در زندگی بر میداریم و اینکه هر کس را بطور جداگانه در نظر بگیریم.
زندگی موفق یعنی مطابق آرزوهایمان زندگی کنیم و طبق ارزشهایمان پیش برویم.
این شما هستید که همیشه برای زندگی خود تصمیم می گیرید. حتی اگر شما کارمند جزء اداره هم باشید، رئیس زندگی خودتانید. شما صاحب اختیار سرنوشت خودتانید.
مسیر رسیدن به خوشحالی، گاهی، مستلزم دست کشیدن از آسایش است.
هیچوقت اجازه نده کسی بهت بگوید تو نمی توانی. این تویی که باید زندگی دلخواهت را انتخاب کنی.