با گراهام گرین، یکی از سیاسینویسترین نویسندگان غرب آشنا شوید
نویسنده : لیلی میراشه
آخرین بروزرسانی : ۱۳۹۸/۰۷/۱۰
در این مقاله به بهانه سالروز تولد این نویسنده بزرگ به معرفی مختصر وی و سه اثر منتخب او یعنی رمان «یک آمریکایی آرام»، داستان کوتاه «خرابکاران» و فیلمنامه «مرد سوم» میپردازیم.
گراهام گرین نویسندهیی است که در طول عمرش 24 رمان نوشت، به کشورهای زیادی سفر کرد و مدتی هم برای سازمان جاسوسی انگلستان جاسوسی کرد. او علاوه بر رمان، نمایشنامه، داستان کوتاه و نقدهای ادبی و سینمایی زیادی هم نوشته. خودش معتقد بود اگر دنیا مجال میداد، حتماً کشیش لایقی میشد چرا که به همان راحتی که یک مطلب از یک گوشش میآمد تو، به همان راحتی هم از گوش دیگرش میرفت بیرون. گرین معتقد است این فراموشی لازمه آفرینش ادبی است و همین ویژگی هم هست که او را رمان نویس کرده.
ابتدا سه ویژگی مشترک در آثار وی را نقل میکنیم:
۱. داستان ها در کشورهایی که مورد استعمار انگلیس واقع شدهاند رخ میدهد حتی ممکن است در کشوری خیالی که مورد استعمار بوده داستان اتفاق بیفتد.
2. درگیر باورهای مذهبی مثل تعریف گناه، آخرت، دنیا، اعتراف و... بوده و عموماً شخصیتها با کلیسا سازگاری ندارند. مانند رمان یک آمریکایی آرام که شخصیت اصلی جانش را بر سر همین ناسازگاری میگذارد.
3. آثار او با موفقیت توانستهاند اندیشههای منتقدانه را با فضاهای سیاسی پلیسی بیامیزند. این خصوصیت به قدری در آثار و برجسته است که میتوان او را یکی از سیاسینویسترین نویسندگان غرب دانست. شخصیت اصلی اکثر رمانهای او با مرکز قدرت ارتباط دارد و ارادهی قهرمان داستان، ارادهی معطوف به قدرت است. برای مثال شخصیت اصلی رمان «مأمور معتمد» در جایگاهی قرار گرفته که باید برای کشورش زغالسنگ بخرد و علاوه بر این مانع فروش زغالسنگ به رقیب شود. شخصیت اصلی در این جایگاه، خواننده را همراه با خود به دقت در امور استعمار و قدرتهای در پشت آن وارد میکند. گاهی پیچیدگیهای سیاسی، داستانهایش را وارد فضاهای بینقص پلیسی میکند تا جایی که سه رمان "مرد سوم"، "صخرۀ برایتون" و "مأمور ما در هاوانا" از بهترین رمانهای جنایی جهان به شمار میروند.
در زیر به معرفی مختصر رمان «یک آمریکایی آرام»، داستان کوتاه «خرابکاران» و فیلمنامه «مرد سوم» از گراهام گرین میپردازیم.
یک آمریکایی آرام: پایل یکی از شخصیتهای این رمان یک آمریکایی مبادی آداب در ویتنام است که ابتدای داستان ادبدانی او به نوعی نوعدوستی با مردم ویتنام تعبیر میشود ولی هرچه داستان پیش میرود بیشتر در مییابیم که اخلاق و ادب شخصیت او در خدمت اهداف دولت مطبوعش یعنی آمریکاست. فاولر که راوی رمان نیز هست، نقش یک مخبر برای دولت انگلیس را در پوشش یک روزنامهنگار ایفا میکند و در ابتدا رفتاری دوستانه با پایل دارد. پایل به دور از تنش با شیوه مؤدبانه فونگ معشوقه فاولر را از چنگش در میآورد و نویسنده در اینجا به شکلی استعاری نشان میدهد که پایل به عنوان آمریکای تازهوارد در سیاست جهانی میتواند بدون دردسر و تشنش رقبا را از میدان به در کند. اینکه پایل فکر میکند فونگ را از چنگ فاولر در میآورد و خوشبختش میکند کاملا شبیه این نظریه است که آمریکا با ورود به ویتنام و آوردن دموکراسی و کوتاه کردن دست فرانسه و کمونیست در حقش لطف کرده.
فاولر در داستان با این که مدام تکرار میکند "در این جنگ بی طرف هست" احساس گناه وحشتناکی دارد. او نمیتواند تحمل کند که آمریکایی ها با هواپیمای جنگی ماهیگیران ویتنام را غرق کنند و دقایقی بعد از تماشای غروب بر فراز جنگل لذت ببرند. همهی این تناقضها به علاوه شکست عشقی حال او را به هم میزند در جایی از داستان میگوید: "من به صورت ناخودآگاهی شروع کرده بودم به تاختن به هر چیزی که آمریکایی بود. صحبتم مملو بود از فقر ادبیات آمریکا، رسواییهای سیاستمداران آمریکا، بیتربیتی کودکان آمریکایی. چنان بود که گویی یک ملت میخواهد فونگ را از دست من برباید نه یک فرد. همۀ آمریکا به نظرم نادرست میآمد." و همین تناقض اخلاقی بزرگترین جنبۀ ضد آمریکایی رمان گراهام گرین است.
خرابکاران: داستان کوتاهی که اولین بار در ۱۹۵۴ چاپ شد. روایت داستان مربوط به ۹ سال بعد از جنگ جهانی دوم در لندن است. موضوع داستان تصمیم تعدادی نوجوان برای تخریب خانه یک پیرمرد است. این نوجوانان که خود را گروه "ورمزلی کامن" مینامند، هر روز یکدیگر را در پارکینگی از یک منطقه که در جنگ جهانی دوم بمباران شده ملاقات میکنند. همهچیز در این منطقه تخریب شده به جز خانه پیرمردی که بچه ها او را نکبت پیر صدا میکنند. تصمیم بچهها و واکنش متفاوت پیرمرد به این ماجرا این داستان را شکل میدهد. گراهام گرین گفته است که «به گمانم هرگز چیزی بهتر از «خرابکاران» ننوشتهام.»
فیلمنامه مرد سوم:
جالب است بدانید گراهام گرین پیش از آنکه فیلم نویس شود در نشریه اسپکتیتور نقد فیلم مینوشت. چون معتقد بود:
پس از مدتی از نقد نویسی کنارهگیری کرد. او در طول عمرش هشت نمایشنامه و پنج فیلمنامه نوشت که بسیاری از آثارش به فیلم تبدیل شدند.
داستان فیلم مرد سوم در وین بعد از جنگ جهانی دوم، در شهری چهار پاره شده بین متفقین رخ میدهد. "هالی مارتینز" نویسندهای اهل آمریکاست که به دعوت دوست خود "هری لای"» به وین میآید، اما متوجه میشود دوستش مرده است … فیلم تقابل درونی بین مرام دوستانه و عدالت اجتماعی را روایت میکند و به علاوه در بطن آن یک داستان رومانتیک هم داریم.
در یکی از مشهورترین صحنههای فیلم لایم و مارتینز در چرخ و فلک بزرگ شهر وین دربارهٔ انسانیت و انسانها صحبت میکنند. وقتی از چرخ و فلک خارج میشوند، لایم به مارتینز میگوید:
این فیلم در سال ۱۹۴۹برنده جایزه اول از جشنواره کن شد.
گراهام گرین پس از نوشتن فیلمنامه مرد سوم برای نوشتن رمان بر اساس آن به صرافت افتاد و مدتی بعد رمان مرد سوم را منتشر کرد.
گراهام گرین در مقدمه رمان مرد سوم می نویسد:
قرار نبود مرد سوّم داستانی خواندنی از آب دربیاید؛ قرار بود دیدنی بهنظر برسد. مثل خیلی از پیوندهای عاشقانه، این داستان هم سرِ میز شام شروع شد و با مکافاتهای زیاد در جاهای دیگری ادامه پیدا کرد؛ وین، ونیز، راوِللو، لندن، سانتا مونیکا.
بهنظرم، بیشترِ رماننویسها، ایدهی اوّلیه داستانهایی را که قرار نیست هیچوقت رنگِ کاغذ را ببینند جایی، در گوشهی ذهنشان، یا در دفتریادداشتشان، ثبت میکنند و با خودشان اینور و آنور میبرند. یکی از این ایدهها، گاهی، بعدِ چند سال، دوباره به ذهنشان میرسد و بعد حسرتش را میخورند که شاید آن وقتها ایده بهدردبخوری بوده؛ ولی حالا دیگر از دست رفته. اینجوری بود که بیست سال پیش، روی درِ پاکتی، سطرِ اوّل یک داستان را نوشتم:
«هفتهی پیش بود که برای آخرینبار با هری خداحافظی کردم؛ وقتی تابوتش را در زمینی که از سرمای فوریه یخ زده بود خاک کردیم. خُب باورم نمیشد که مُرده؛ آن هم بدون هیچ نامونشانی بین این میزبانهای غریبهی استرَند.»
من هم بیشتر از قهرمانم دلیلی برای راه افتادن دنبالِ هری نداشتم، ولی وقتی سِر آلکساندر کوردا ازم خواست فیلمنامهای برای کارول رید بنویسم تا راهِ بُت سقوطکردهمان را ادامه بدهیم، غیرِ همین چند کلمه چیزی نداشتم که تحویلش بدهم. کوردا فیلمی میخواست دربارهی روزهایی که وین زیرِ سلطهی چهار قدرت بود، ولی اجازه داد دنبال هری راه بیفتم.
امیدوارم از خواندن این مقاله لذت برده باشید.
ابتدا سه ویژگی مشترک در آثار وی را نقل میکنیم:
۱. داستان ها در کشورهایی که مورد استعمار انگلیس واقع شدهاند رخ میدهد حتی ممکن است در کشوری خیالی که مورد استعمار بوده داستان اتفاق بیفتد.
2. درگیر باورهای مذهبی مثل تعریف گناه، آخرت، دنیا، اعتراف و... بوده و عموماً شخصیتها با کلیسا سازگاری ندارند. مانند رمان یک آمریکایی آرام که شخصیت اصلی جانش را بر سر همین ناسازگاری میگذارد.
3. آثار او با موفقیت توانستهاند اندیشههای منتقدانه را با فضاهای سیاسی پلیسی بیامیزند. این خصوصیت به قدری در آثار و برجسته است که میتوان او را یکی از سیاسینویسترین نویسندگان غرب دانست. شخصیت اصلی اکثر رمانهای او با مرکز قدرت ارتباط دارد و ارادهی قهرمان داستان، ارادهی معطوف به قدرت است. برای مثال شخصیت اصلی رمان «مأمور معتمد» در جایگاهی قرار گرفته که باید برای کشورش زغالسنگ بخرد و علاوه بر این مانع فروش زغالسنگ به رقیب شود. شخصیت اصلی در این جایگاه، خواننده را همراه با خود به دقت در امور استعمار و قدرتهای در پشت آن وارد میکند. گاهی پیچیدگیهای سیاسی، داستانهایش را وارد فضاهای بینقص پلیسی میکند تا جایی که سه رمان "مرد سوم"، "صخرۀ برایتون" و "مأمور ما در هاوانا" از بهترین رمانهای جنایی جهان به شمار میروند.
در زیر به معرفی مختصر رمان «یک آمریکایی آرام»، داستان کوتاه «خرابکاران» و فیلمنامه «مرد سوم» از گراهام گرین میپردازیم.
یک آمریکایی آرام: پایل یکی از شخصیتهای این رمان یک آمریکایی مبادی آداب در ویتنام است که ابتدای داستان ادبدانی او به نوعی نوعدوستی با مردم ویتنام تعبیر میشود ولی هرچه داستان پیش میرود بیشتر در مییابیم که اخلاق و ادب شخصیت او در خدمت اهداف دولت مطبوعش یعنی آمریکاست. فاولر که راوی رمان نیز هست، نقش یک مخبر برای دولت انگلیس را در پوشش یک روزنامهنگار ایفا میکند و در ابتدا رفتاری دوستانه با پایل دارد. پایل به دور از تنش با شیوه مؤدبانه فونگ معشوقه فاولر را از چنگش در میآورد و نویسنده در اینجا به شکلی استعاری نشان میدهد که پایل به عنوان آمریکای تازهوارد در سیاست جهانی میتواند بدون دردسر و تشنش رقبا را از میدان به در کند. اینکه پایل فکر میکند فونگ را از چنگ فاولر در میآورد و خوشبختش میکند کاملا شبیه این نظریه است که آمریکا با ورود به ویتنام و آوردن دموکراسی و کوتاه کردن دست فرانسه و کمونیست در حقش لطف کرده.
فاولر در داستان با این که مدام تکرار میکند "در این جنگ بی طرف هست" احساس گناه وحشتناکی دارد. او نمیتواند تحمل کند که آمریکایی ها با هواپیمای جنگی ماهیگیران ویتنام را غرق کنند و دقایقی بعد از تماشای غروب بر فراز جنگل لذت ببرند. همهی این تناقضها به علاوه شکست عشقی حال او را به هم میزند در جایی از داستان میگوید: "من به صورت ناخودآگاهی شروع کرده بودم به تاختن به هر چیزی که آمریکایی بود. صحبتم مملو بود از فقر ادبیات آمریکا، رسواییهای سیاستمداران آمریکا، بیتربیتی کودکان آمریکایی. چنان بود که گویی یک ملت میخواهد فونگ را از دست من برباید نه یک فرد. همۀ آمریکا به نظرم نادرست میآمد." و همین تناقض اخلاقی بزرگترین جنبۀ ضد آمریکایی رمان گراهام گرین است.
خرابکاران: داستان کوتاهی که اولین بار در ۱۹۵۴ چاپ شد. روایت داستان مربوط به ۹ سال بعد از جنگ جهانی دوم در لندن است. موضوع داستان تصمیم تعدادی نوجوان برای تخریب خانه یک پیرمرد است. این نوجوانان که خود را گروه "ورمزلی کامن" مینامند، هر روز یکدیگر را در پارکینگی از یک منطقه که در جنگ جهانی دوم بمباران شده ملاقات میکنند. همهچیز در این منطقه تخریب شده به جز خانه پیرمردی که بچه ها او را نکبت پیر صدا میکنند. تصمیم بچهها و واکنش متفاوت پیرمرد به این ماجرا این داستان را شکل میدهد. گراهام گرین گفته است که «به گمانم هرگز چیزی بهتر از «خرابکاران» ننوشتهام.»
فیلمنامه مرد سوم:
جالب است بدانید گراهام گرین پیش از آنکه فیلم نویس شود در نشریه اسپکتیتور نقد فیلم مینوشت. چون معتقد بود:
منتقد باید خوششانس باشد که در طولِ سال تنها به دو یا سه فیلم بربخورد که قابلِ احترام باشند و اگر بخواهد هفتههای متوالی پشت سرِ هم تحلیلهایی دربارهی فیلمهای عامّهپسندی بنویسد که به نمایش درمیآیند و در نوشتههای خود به دلایلِ ناکامی فیلمنامهنویس، کارگردان و فیلمبردارِ آن فیلمها بپردازد، بهزودی خوانندگان خود و بعد از آن شغلش را از دست میدهد. منتقد باید خوانندهاش را سرگرم کند. اکثر منتقدان برای رسیدن به این هدف سعی میکنند راحتترین راه را انتخاب کنند و در موردِ فیلمهایی بنویسند که در کانونِ توجه قرار گرفتهاند، اما این شیوهی یادداشتنویسی چیزی به سینما اضافه نمیکند.
پس از مدتی از نقد نویسی کنارهگیری کرد. او در طول عمرش هشت نمایشنامه و پنج فیلمنامه نوشت که بسیاری از آثارش به فیلم تبدیل شدند.
داستان فیلم مرد سوم در وین بعد از جنگ جهانی دوم، در شهری چهار پاره شده بین متفقین رخ میدهد. "هالی مارتینز" نویسندهای اهل آمریکاست که به دعوت دوست خود "هری لای"» به وین میآید، اما متوجه میشود دوستش مرده است … فیلم تقابل درونی بین مرام دوستانه و عدالت اجتماعی را روایت میکند و به علاوه در بطن آن یک داستان رومانتیک هم داریم.
در یکی از مشهورترین صحنههای فیلم لایم و مارتینز در چرخ و فلک بزرگ شهر وین دربارهٔ انسانیت و انسانها صحبت میکنند. وقتی از چرخ و فلک خارج میشوند، لایم به مارتینز میگوید:
می دونی که اون رفیقمون چی میگه. تو ایتالیا، سی سالی که تحت انقیاد خاندان بورژیا بودند جنگ، وحشت، قتل و خونریزی داشتند، اما مایکل آنجلو، لئوناردو داوینچی و رنسانس رو به وجود آوردند. در عوض تو سوئیس، عشق برادرانه دارند، پانصد سال دموکراسی و صلح دارند، و چی تحویل دادند؟ ساعتی که کوکو میکند.
این فیلم در سال ۱۹۴۹برنده جایزه اول از جشنواره کن شد.
گراهام گرین پس از نوشتن فیلمنامه مرد سوم برای نوشتن رمان بر اساس آن به صرافت افتاد و مدتی بعد رمان مرد سوم را منتشر کرد.
گراهام گرین در مقدمه رمان مرد سوم می نویسد:
قرار نبود مرد سوّم داستانی خواندنی از آب دربیاید؛ قرار بود دیدنی بهنظر برسد. مثل خیلی از پیوندهای عاشقانه، این داستان هم سرِ میز شام شروع شد و با مکافاتهای زیاد در جاهای دیگری ادامه پیدا کرد؛ وین، ونیز، راوِللو، لندن، سانتا مونیکا.
بهنظرم، بیشترِ رماننویسها، ایدهی اوّلیه داستانهایی را که قرار نیست هیچوقت رنگِ کاغذ را ببینند جایی، در گوشهی ذهنشان، یا در دفتریادداشتشان، ثبت میکنند و با خودشان اینور و آنور میبرند. یکی از این ایدهها، گاهی، بعدِ چند سال، دوباره به ذهنشان میرسد و بعد حسرتش را میخورند که شاید آن وقتها ایده بهدردبخوری بوده؛ ولی حالا دیگر از دست رفته. اینجوری بود که بیست سال پیش، روی درِ پاکتی، سطرِ اوّل یک داستان را نوشتم:
«هفتهی پیش بود که برای آخرینبار با هری خداحافظی کردم؛ وقتی تابوتش را در زمینی که از سرمای فوریه یخ زده بود خاک کردیم. خُب باورم نمیشد که مُرده؛ آن هم بدون هیچ نامونشانی بین این میزبانهای غریبهی استرَند.»
من هم بیشتر از قهرمانم دلیلی برای راه افتادن دنبالِ هری نداشتم، ولی وقتی سِر آلکساندر کوردا ازم خواست فیلمنامهای برای کارول رید بنویسم تا راهِ بُت سقوطکردهمان را ادامه بدهیم، غیرِ همین چند کلمه چیزی نداشتم که تحویلش بدهم. کوردا فیلمی میخواست دربارهی روزهایی که وین زیرِ سلطهی چهار قدرت بود، ولی اجازه داد دنبال هری راه بیفتم.
امیدوارم از خواندن این مقاله لذت برده باشید.